loading...
امیر دل
محمدامین بازدید : 744 پنجشنبه 28 آذر 1392 نظرات (0)

داستان جواب کار خیر

به يك جوان عابد بنى اسرائيل در خواب خبر دادند خدا در نصف عمر، تو را غنى و نصف ديگر فقيرت مى نمايد و انتخاب اينكه اول فقر باشد يا غنا به عهده خودت است. در عالم خواب گفت: مرا زنى است و بايد با او مشورت كنم ((اينكه گفته اند با زن مشورت نكنيد، مشورت با زنانى است كه عقلشان ضعيف و اهل شهوتند، نه زنان صالحه كه در عقل كم از مردان نيستند)) وقتى بيدار شد با زن صالحه اش مشورت كرد. زن صالحه گفت: بهتر است نصف اول عمرت غنى شوى. مرد گفت: آخر عمر ضعيف مى شوم. گفت: اينطور بهتر است. او هم قبول كرد. از فردا غنى شد.

محمدامین بازدید : 568 پنجشنبه 28 آذر 1392 نظرات (0)

داستان ثواب ذکر صلوات

رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
وقتى به معراج رفتم ديدم ملكى را كه هزار هزار دست دارد ((يك ميليون)) و هر دستى هزار هزار انگشت و هر انگشتى هزار هزار بند دارد.
آن ملك گفت: من حساب دانه هاى قطرات باران را مى دانم كه چند تا در صحرا و چند دانه در دريا مى بارد و عرض كرد: تعداد قطرات باران را از ابتداى خلقت تا حال را مى دانم ؛ آن وقت عرض كرد: حسابى است كه من از محاسبه آن عاجزم.

محمدامین بازدید : 427 چهارشنبه 27 آذر 1392 نظرات (0)

داستان آفریدگار نمرود

چون هنگام آن رسيد كه آفتاب دولت ابراهيم خليل (عليه السلام) از مشرق سعادت طلوع كند، منجمان نمرود را اطلاع دادند كه امسال پسرى به وجود خواهد آمد كه ملك تو بر دست او زايل مى شود. نمرود دستور داد: هر پسرى كه در عرصه ملك او به وجود آيد او را بكشند تا موقع ولادت تا ابراهيم رسيد و ذات مبارك او از حرم رحم به فضاى وجود فراميد. مادر ابراهيم از بيم گماشتگان نمرود، فرزند خود را در قماشى ((پارچه اى)) پيچيد و به غارى برد، در آنجا نهاد و در غار را محكم كرده و بازگشت.

محمدامین بازدید : 427 چهارشنبه 27 آذر 1392 نظرات (0)

داستان ترک مناجات خدا

مردى بود عابد و هميشه با خداى خويش راز و نياز مى نمود و ذكر الله، الله داشت. روزى شيطان بر او ظاهر شد و وى را وسوسه كرد و به او گفت: اى مرد اين همه كه تو گفتى الله الله، سحرها از خواب خويش گذشتى و بلند شدى و با اين سوز و درد، هى گفتى الله، الله، الله، آخر يك مرتبه شد كه تو لبيك بشنوى؟ تو اگر در خانه كسى رفته بودى و اين اندازه ناله كرده بودى، لا اقل يك مرتبه جوابت را داده بودند.

محمدامین بازدید : 3217 چهارشنبه 27 آذر 1392 نظرات (0)

داستان خوف و رجا

در علم اخلاق ذكر شده است كه انسان ماداميكه در اين عالم است، براى تكامل خودش هم خوف لازم دارد و هم رجاء، تا بتواند بار تكليف را تا سفر آخرت بكشد. اگر تازيانه خوف نباشد غير از هواپرستى كارى از او برنمى آيد و همينطور اگر رجائى هم نباشد شوقى ندارد و لذا فرمود:
مؤمن هميشه بين دو نور است كه هيچ يك بر ديگرى غالب نمى گردد و اگر يكى غالب گردد بار سفر را به منزل نمى رساند هر دو نور بايد مساوى باشند.

محمدامین بازدید : 345 چهارشنبه 27 آذر 1392 نظرات (0)

داستان کتمان اعمال

((بزرگى)) پسرى داشت. يك روز به پسرش فرمود: من حاجتى دارم اگر آن را بگويم انجام مى دهى؟
پسر گفت: بلى.
پدر گفت: هر شب كه به خانه مى آئى اعمال روز خودت را براى من شرح بده.
شب كه شد، پسر آمد كه به قول خود وفا كند؛ مقدارى از اعمال خود را ذكر كرد و از گفتن بعضى از اعمال خوددارى نمود. آن وقت پدر به او گفت: من بنده ضعيفى از بندگان خدا هستم، وقتى تو اعمال خودت را نمى توانى به من بگوئى پس چطور به خدا در فرداى قيامت مى گوئى؟ و چگونه اعمالت را در محضر خلائق مى خوانى؟

محمدامین بازدید : 417 سه شنبه 26 آذر 1392 نظرات (0)

داستان خوف خدواند

شعيب پيغمبر آن قدر گريه كرد تا چشمش كور شد. خداوند چشم او را شفا داد. باز در اثر گريه كور شد باز شفا يافت، باز كور شد، خداوند فرمود:
شعيب! ما كه تو را به ثواب مى رسانيم، چرا چنين مى كنى؟
عرض كرد: مناجات را دوست دارم، خداوند هم موسى را خادم او قرار داد در دنيا.
حضرت عيسى بن مريم (عليه السلام) سه نفر را ديدند كه همه محزون بودند و بدنهايشان ضعيف و رخسارشان زرد.

محمدامین بازدید : 484 سه شنبه 26 آذر 1392 نظرات (0)

داستان علم خداوند

از حضرت سجاد (عليه السلام) روايت شده: پس از آنكه خداى تعالى خواست آدم ابوالبشر را خلق كند: ملائكه اعتراض كردند و گفتند: اينها مايه فساد مى شوند خداوند آنها را نهى فرمود: كه من مى دانم آنچه را كه شما نمى دانيد. (يعنى شما خار را مى بيند، گل را هم ملاحظه مى كنيد.)
خداوند ملائكه را در اثر اين اعتراض هفت هزار سال از نور مهجور نمود و پس از آن ملائكه درصدد استغفار بر آمدند. خداى تعالى مسجدى در آسمان هفتم ايجاد نمود و دستور فرمود تا براى استغفار هفت هزار سال دور اين مسجد طواف كنند. روايت دارد كه اگر سنگى از اين مسجد رها كنند ((به طور مستقيم)) به روى بام خانه كعبه مى آيد. ((جاى تأمل است))

محمدامین بازدید : 600 سه شنبه 26 آذر 1392 نظرات (0)

داستان سه شفیع

روايت شده مردى از دنيا رفت. خداى مهربان به حضرت موسى (عليه السلام) وحى كرد: يكى از دوستانم مرده است،تو او را غسل بده. هنگامى كه موسى آمد تا او را غسل دهد ديد مردم او را به علت فسق و گناهانش در ميان مزبله و خاكروبه ها انداخته اند. حضرت موسى گفت: بار خدايا تو مى شنوى كه مردم درباره گناهان اين مرد چه مى گويند؟
خداوند فرمود: يا موسى اين مرد به هنگام مردن سه موضوع را براى خود شفيع قرار داد كه اگر آنها را براى گناه كاران شفيع قرار مى داد، كليه آنان را مى آمرزيدم.
گفت: 1 - پروردگارا! اگر چه من مرتكب گناهان زيادى شده ام ولى اين ارتكاب به علت فريب شيطان و همنشين بودن با بدان بوده است و تو مى دانى كه من قلبا راضى به انجام اين گناهان نبوده ام.
2 - گرچه من با افراد فاسق مرتكب معصيت مى شدم ولى در عين حال نشست و برخواست با نيكوكاران را بيشتر دوست مى داشتم.
3 - اينكه هرگاه شخص نيكوكار و شخص گنهكارى براى حاجتى نزد من مى آمدند من حاجت آن شخص نيكوكار را مقدم مى داشتم.

محمدامین بازدید : 411 سه شنبه 26 آذر 1392 نظرات (0)

داستان فایده شیطان

در خبر است حضرت سليمان (عليه السلام) عرض كرد: خدا يا تو مرا بر جن و انس و وحوش و طيور و ديوها مسلط گردانيدى. خدايا دلم مى خواهد اجازه بفرمائى اين شيطان را بگيرم، حبس كنم، غل و زنجيرش كنم كه اين قدر مردم را به گناه و معصيت نيندازد. خطاب شد اى سليمان مصلحت نيست، عرض كرد: خدايا وجود اين ملعون براى چه خوب است؟
خطاب رسيد: اگر نباشد كارهاى مردم معوق و معطل مى ماند.

     

محمدامین بازدید : 947 سه شنبه 26 آذر 1392 نظرات (0)

داستانی از حکمت خداوند

از حضرت صادق (عليه السلام) نقل شده كه فرمود: پيغمبرى از پيغمبران بنى اسرائيل از كنار مردى كه مرده بود و نصف بدنش زير ديوار و نصف ديگرش ‍ بيرون بود، مرغ هاى هوا و سگها گوشت بدنش را پاره پاره كرده بودند، گذشت. و وارد شهرى شد ديد يكى از بزرگان آن شهر مرده است لكن در كمال عزت و احترام او را بالاى تخت گذارده، جامه زيبا رويش كشيده ؛ سر و دست خود را بلند كردند و عرض كرد: الهى تو حكيمى و عادلى، آن بنده تمام عمرش مشغول عبادت تو بود و با يك چشم بر هم زدن به تو كافر نشده، به اين قسم مرده است و اين شخص همه عمرش معصيت تو را كرده و به يك چشم بر هم زدن به تو ايمان نياورده با عزت مرده، خطاب شد آن بنده اولى گناهى كرده بود مى خواستم به اين قسم مردن كفاره گناه او شود، كه وقتى مرا ملاقات مى كند، گناهى بر او نباشد، اما اين بنده كار خوبى كرده، حسنه اى پيش من داشت مى خواستم به اين قسم مردن رفع آن حسنه شود كه وقتى بر من وارد مى شود حجتى نداشته باشد.

محمدامین بازدید : 713 سه شنبه 26 آذر 1392 نظرات (0)

داستان توبه معاذ بن جبل

روايت كردند كه معاذ بن جبل روزى خدمت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) آمد در حالى كه گريه مى كرد.
رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: چرا گريه مى كنى؟
معاذ عرض كرد: جوان خوش صورتى در خانه ايستاده مثل زن بچه مرده گريه مى كند و مى خواهد خدمت شما برسد گويا خجالت مى كشد، حضرت فرمود: برو و او را بياور. معاذ رفت و او را خدمت پيامبر آورد.

محمدامین بازدید : 510 سه شنبه 26 آذر 1392 نظرات (0)

داستان اثر یکبار خدا را خواندن

خداوند به حضرت موسى دستور زكات گرفتن را نازل كرد.
حضرت موسى (عليه السلام) براى گرفتن زكات به قارون مراجعه نمود، قارون امتناع ورزيد. موسى از هزار گوسفند يكى و از هزار دينار يك دينار و از هزار درهم يك درهم راضى شد. قارون حساب كرد مقدارى كه لازم بود پرداخت نمايد زياد به نظرش آمد، باز راضى نشد.
در اين هنگام به فكر افتاد كه بايد از ريشه و بن جلو اين نحو پول دادن ها را گرفت. بنى اسرائيل را جمع نمود و گفت: موسى هرچه امر كرد اطاعت كرديد، اينك مى خواهد اموال شما را بگيرد، چاره اى بينديشيد. گفتند: تو بزرگتر از مائى هرچه صلاح بدانى انجام مى دهيم.

محمدامین بازدید : 458 سه شنبه 26 آذر 1392 نظرات (0)

داستان شرم بنده

در كتاب خزائن الاخبار و مجالس المتقين آمده است كه خديجه خاتون (عليه السلام) از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) از قيامت سوال نمود، وقتى كه عرض اعمال بنده بر خدا مى شود، پس آن حضرت گريه كرد.
حضرت خديجه عرض كرد: يا رسول الله چرا گريه مى كنى؟
فرمود: از وسعت رحمت خدا در آن روز بر بندگانش، اى خديجه چون روز قيامت بنده را نزد خدا حاضر مى كنند، خطاب مى شود، اين بنده من! اطلاع دارى كه فلان روز و فلان شب چه كردى؟

محمدامین بازدید : 475 یکشنبه 24 آذر 1392 نظرات (0)

داستان بهشت رفتن بدون حساب

رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
اذا كان يوم القيمه انبت الله لطائفه من امتى اجنحه فيطيرون من قبور هم الى الجنان
يعنى روز قيامت كه مى شود خداوند به بعضى از امت من بالهايى عطا مى كند كه از قبرهاى خود پرواز مى كنند و به سوى بهشت مى روند و آنجا متنعم مى شوند، ملائكه از آنها مى پرسند: شما از حساب فارغ شديد؟

محمدامین بازدید : 682 یکشنبه 24 آذر 1392 نظرات (0)

داستان یقین به خدا

در حالات جناب دانيال است كه بخت النصر او را گرفت، و براى كشتنش با شكنجه، چاه عميقى را معين نمود و شير درنده اى را در چاه انداخت و سپس دانيال را نيز در چاه افكند و دستور داد سرچاه را بستند و فرمان عمومى صادر كرد كه هيچ كس حق ندارد نزديك چاه بشود.
خداوند به پيغمبرى وحى فرستاد كه براى دانيال در فلان مكان خوراك ببر. آن پيغمبر وقتى نزد چاه رسيد، سر چاه را كنار زد، ملاحظه كرد كه در قعر چاه شير با كمال خضوع و ادب مقابل دانيال نشسته

محمدامین بازدید : 929 یکشنبه 24 آذر 1392 نظرات (1)

داستان عظمت ذکر خدا

وقتى سليمان (عليه السلام) بر بساط بود و باد بساطش را حركت مى داد برزگرى به بالا نگاه كرد و چشمش به شوكت و فرش عجيب سليمان افتاد از روى شگفتى گفت: سبحان الله خدا به پسر داوود چه ملك عظيمى داده است.
باد صدايش را بگوش سليمان رسانيد، دستور داد بساط و فرش را پائين آورد و نزد برزگر فرود آمد و فرمود:

محمدامین بازدید : 631 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

داستان بزرگواری پیامبر (ص)
غلامى را مى خواستند بفروشند، مشترى براى خریدنش آماده بود. غلام با صداى بلند گفت: هركس مى خواهد مرا بخرد شرطى دارد و آن اين است كه هنگام پنج وقت نماز بايد آزاد باشم.نمازم بايد پشت سر پيغمبر خدا باشد، هركه مى خواهد مرا بخرد.
بالاخره يك مشترى پيدا شد و او را خريد به شرط اينكه پنج وقت ظهر و عصر و مغرب و عشا و صبح آزاد باشد برود در مسجدالنبى پشت سر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نمازش را بخواند و برگردد.از همان روز كه او را خريد پنج وقت اين غلام مرتب پشت سر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نماز مى خواند.

محمدامین بازدید : 450 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

داستان پرنده و سلیمان (ع)

در زمان حضرت سليمان (عليه السلام) خداوند هفتاد هزار نوع پرنده كه هر نوعى به شكل و رنگ مخصوص بودند، مانند ابر بالاى سر آن حضرت پديد آورد. حضرت سليمان از معاش و روزى آنها و از اينكه چگونه تخم مى كنند و چگونه بچه مى آورند از آنها سؤالاتى كرد.
آنها جواب دادند و گفتند: اى سليمان! بعضى از ما در هوا تخم مى كنيم و در هوا بچه مى آوريم، برخى از ما تخم خود را در بال هاى خود حفظ مى كنيم تا بچه بياوريم و گروهى از ما تخم را در منقار خود نگه مى داريم تا بچه آوريم و عده اى از ما نه تخم مى كنيم و نه بچه مى آوريم اما نسل ما تا ابد باقى است.

محمدامین بازدید : 479 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

داستان آمرزش شیطان
شيطان به حضور حضرت موسى (عليه السلام) آمد و گفت: مى خواهى تو را هزار و سه پند بياموزم.
فرمود: آنچه كه مى دانى من بيشتر مى دانم، نيازى به پند تو ندارم.
جبرئيل امين، نازل شد و عرض كرد: يا موسى خداوند مى فرمايد:
هزار پند او فريب است اما سه پند او را بشنو.
حضرت موسى به شيطان فرمود:
سه پند از هزار و سه پندت را بگو.

محمدامین بازدید : 495 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

داستان اجل حتمی

محدث جزائرى در انوار نعمانيه مى فرمايد: در مسافرت دريايى در كشتى نشسته بودم كشتيبان برايم تعريف كرد كه در سفرى يك نفر از مسافرين كشتى براى قضاى حاجت به محل مخصوص كشتى رفت ((در كشتى هاى بادى محل مخصوصى در كنار كشتى براى اين منظور معين نموده اند))، ناگهان موج بزرگى به پايش زد و او را در دريا انداخت. مسافر بى چاره به زير آب فرو رفت و من به شاگردانم كه در شنا مهارت فوق العاده داشتند گفتم: زود خودتان را به او برسانيد و نجاتش دهيد.

محمدامین بازدید : 435 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

داستان عابد طلبکار

در اخبار رسيده نسبت به يكى از عابدهايى كه 70 سال روزها روزه و شبها براى افطارش دو دانه انار از درختى در نزديكيش استفاده مى كرد و در اين هفتاد سال سرگرم عبادت بود و خيلى هم به عمل خودش خوش بين بود، خيال مى كرد خيلى از خدا طلبكار است، لذا حساب اجرش را كردند معلوم شد در مقابل دو دانه انار كه خداوند بدون زحمتى برايش فراهم مى آورد، اعمالش برابر نيست. بلكه در روايت دارد وقتى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: همه به فضل خدا به بهشت مى روند، عرض كردند: حتى شما؟ فرمود: بلى، حتى من.
اين فضل خداست كه بشر را از خاك بلند مى كند و به فوق افلاك مى رساند لذا به ما دستور رسيده كه از فضل خدا بخواهيد و در دعا مى گوئى: خدايا به فضلت با من معامله كن نه با عدلت، اگر پاى حساب عدل در كار بيايد انسان هيچ ندارد.

محمدامین بازدید : 480 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

داستان خدا بخشنده تر از همه

سيد بحرانى نقل فرموده: پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و على (عليه السلام) و حضرت زهرا (سلام الله عليها) و امام حسن و امام حسين (عليه السلام)، شيعيان و دوستان را تا قيامت ياد كردند رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: من نصف اعمالم را به امتم واگذار كردم و على (عليه السلام) هم فرمود: من هم نصف اعمالم را به شيعيانم واگذار كردم و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسين (عليه السلام) عليهم صلوات الله نيز همين را فرمودند:
جبرئيل نازل شد و عرض كرد: حق تعالى مى فرمايد: من از شما بيشتر ايشان را دوست دارم همه آنها را مى آمرزم
كه تنها راه اميد همين است وگرنه با اين ضعف در برابر مكر شيطان و با اين بى عملى به كجا ميرسيم.

     

محمدامین بازدید : 368 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

 داستان حافظ بودن خدا

در تفسير منهج الصادقين داستان لطيفى از ذوالنون مصرى نقل كرده است مى گويد:
روزى به دلم افتاد كنار رود نيل بروم. از خانه بيرون آمدم ناگاه ديدم عقربى به سرعت حركت مى كند. با خود گفتم: با اين سرعت حتما ماموريتى دارد، آن را دنبال كردم. به كنار رود نيل رسيد. تا كنار آب آمد قورباغه اى خودش را به ساحل رسانيد، پشتش را به ديواره آب زد، عقرب سوار قورباغه شد و به آن طرف نيل رفت. من گفتم: حتما سرى است. خودم را با قايق به آن طرف رودخانه رساندم. ديدم قورباغه

محمدامین بازدید : 511 دوشنبه 18 آذر 1392 نظرات (0)

حرام بودن بهشت بر سه گروه

خداوند بهشت را بر چند طايفه حرام كرده است.
1 - شراب خوار.
2 - رباخوار.
3 - غيبت كننده.
عده اى كه دور هم مى نشينند، غيبت مؤمنى را مى كنند تمامشان لاشخور هستند و لاشخور را در بهشت راه نمى دهند.جاى لاشخور در لجن زارها و كنار رودخانه هاست.سگ ها دور لاشه جمع مى شوند.
اگر مى خواهى جزء لاشخورها نباشى تا در مجلسى كه نشسته اى، اگر كسى اسم مؤمنى را برد، تا خواست عيبى برايش بگويد، زود برخيز و بگريز، تا مى توانى جلويش را بگير. اگر چنانچه جلوى غيبت را گرفتى، خداوند هزار باب شر به رويت مى بندد، اگر جلويش را نگرفتى و كمكش كردى، خدا هم تو را 70 برابر غيبت كننده عذاب مى كند.

محمدامین بازدید : 464 دوشنبه 18 آذر 1392 نظرات (0)

داستان توبه لوطی

تاجرى كه يكى از مريدان و مقلدين مجلسى اول (رحمة الله عليه) بود به ايشان مراجعه كرد و گفت:
آقا گرفتارى پيدا كردم، چند نفر از لوطى هاى اصفهان فرستاده اند كه ما امشب مى خواهيم به خانه تو بيائيم و من هم نمى توانم فرار كنم، چون اين لوطى ها با دستگاه حكومتى مربوطند، اسباب زحمتم مى شوند.وقتى هم كه مى آيند بايد تمام وسائل گناه را آماده كنم، بالاخره چه كنم.
مرحوم مجلسى (رحمة الله عليه) فرموده بود: عيبى ندارد من خودم اول مجلس ‍ شما مى آيم به خوشى مى گذرد. اول غروب علامه

محمدامین بازدید : 462 شنبه 16 آذر 1392 نظرات (0)

ماجرای سه امر مخفی

خداوند سه چيز را در سه چيز پنهان كرده:
اول: ولى و دوست خودش را در خلق پنهان كرده كه كسى به ديگرى اهانت نكند، به نظر پستى و حقارت به ديگرى ننگرد از ترس اينكه نكند ولى خدا باشد، براى حفظ آبروى همين شخص ولى خودش را پنهان داشته.

محمدامین بازدید : 500 شنبه 16 آذر 1392 نظرات (0)

داستان سخن درباره ذات خدا

وقتى خاتم پيامبران (صلى الله عليه و آله و سلم) بر عده اى از اصحاب گذشتند، ديدند درباره ذات خدا سخن مى گويند، چنان غضب بر آن حضرت مستولى شد كه صورت مباركش سرخ گرديد و آنها را در تكلم كردن در ذات بى مثال منع كرده و فرمود: لا تكلموا فى ذات الله فانه لا يزيدكم الا تحيرا
فرمود: در ذات خدا تكلم نكنيد زيرا كه اين راه جز سرگردانى و حيرانى چيزى نيست.
و حال آنكه آنها چه مواعظ و نصايح از پيامبر شنيده بودند چقدر علم و عقل و كمال آنها بيش از ما بوده، با وجود اين پيغمبر آنها را از تكلم كردن در ذات حضرت احديت منع مى كند، آن وقت بعضى از مردم ما، كه هيچ سواد نداريم ، شعور نداريم، عقل ما قاصر است، مى خواهيم به ذات خدا پى ببريم، از اين جهت است بعضى عقلشان به جائى نمى رسد از دين برمى گردند و كافر مى شوند.

محمدامین بازدید : 439 شنبه 16 آذر 1392 نظرات (0)

داستان ظرفیت
شخصى از حضرت امام رضا (عليه السلام) سؤال كرد: كه آيا پروردگار شما مى تواند آسمان ها و زمين و هر آنچه در ميان است در يك تخم مرغى قرار دهد؟
حضرت فرمود: نعم و فى اصغر من البيضه، قد جعلها فى عينك و هى اقل من البيضه
فرمود: بلى در كمتر از تخم مرغى هم قرار مى دهد و الان در چشم هاى تو قرار داده است كه كوچكتر از تخم مرغ است، هرگاه چشم هايت را باز كنى مى بينى آسمان ها و زمين را در صورتيكه نه چشم

محمدامین بازدید : 419 شنبه 16 آذر 1392 نظرات (0)

ماجرای احقاق حق در آخرت

از امام (عليه السلام) پرسيدند: هرگاه مرد مؤمنى حقى به گردن كافرى داشت، از آن كافر كه اهل دوزخ است، در برابر آن چه چيزى مى ستاند؟
امام (عليه السلام) فرمود: از گناهان آن مرد مسلمان به اندازه حقى كه به گردن آن كافر دارد كم مى شود و آن كافر به اندازه آنها به همراه عذاب كفر خود عذاب مى شود.
آن مرد عرب گفت: هرگاه مسلمانى به گردن مسلمانى حقى داشت چگونه حقش از آن مسلمان دريافت مى شود؟

محمدامین بازدید : 434 شنبه 16 آذر 1392 نظرات (1)

شاهد پیغمبران

از پيغمبران مى پرسند كه: شما را براى دعوت خلق فرستاديم، آيا به مردم رسانديد؟
عرض مى كنند: پروردگارا تو شاهدى كه ما مسامحه نكرديم.
ندا مى رسد: شاهد شما كيست؟
همه مى گويند: شاهد ما خاتم ما است، يعنى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم).
و همچنين از عيسى بن مريم مى پرسند: آيا تو گفتى كه من و مادرم را بپرستيد؟

محمدامین بازدید : 371 شنبه 16 آذر 1392 نظرات (0)

انواع گروههای مردم

مردم از لحاظ حساب در روز جزا بر سه گروهند، عده اى بدون حساب وارد بهشت مى شوند، ايشان دوستان اهل بيت هستند كه از آنها حرامى سر نزده يا اينكه با توبه از دنيا رفته اند.
طايفه دوم ؛ بر عكس ايشانند كه بدون حساب وارد جهنم مى شوند كه در قرآن مى فرمايد:
فلا نقيم له يوم القيامه وزنا كسانى كه بى ايمان از دنيا بروند حسابى ندارند، عملشان ارزشى ندارد، چون بى ايمانند.

محمدامین بازدید : 691 شنبه 16 آذر 1392 نظرات (0)

داستان گریه پیامبر(ص)

رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بر زنيكه آتش تنور روشن كرده بود و نان مى پخت گذشتند. اين زن طفلى داشت كه پهلوى خود نشانيده بود.
همينكه چشمش به آن حضرت افتاد عرض كرد: يا رسول الله شنيده ام كه شما فرموده ايد: ان الله ارحم بعبده من الوالده بولدها
يعنى خداوند مهربان تر است به بنده خود از مادر نسبت به فرزند خود.


محمدامین بازدید : 492 شنبه 16 آذر 1392 نظرات (0)

داستان دعای دو حیوان

سالى قحطى و خشكسالى شد مردم براى دعاى باران به صحرا رفتند، هرچه دعا كردند باران نيامد در آن اثنا آهوئى را ديدم به سوى غدير ((گودال)) آبى مى دويد كه آب بياشامد. همينكه غدير را خشك ديد، حيران شد، چند مرتبه به سوى آسمان نظر كرد، ناگاه ابرى ظاهر شد و آنقدر باران آمد كه غدير ((گودال)) مملو از آب شد و آن آهو آب خورد و سيراب شد.
در روايت ديگرى است:

محمدامین بازدید : 409 شنبه 16 آذر 1392 نظرات (0)

ماجرای ابن بابویه

در زمان فتحعلى شاه نزديك حضرت عبدالعظيم خرابه اى بود و در آن خرابه تپه خاكى بود. زمانى به واسطه بارانى كه آمده بود آب پاى آن تپه افتاد و تا وقتيكه آمدند آنجا را تعمير كنند شكافته شد. همينكه قدرى خاك ها را عقب كردند سردابه ((زير زمين)) ظاهر شد.
در آن سردابه و زيرزمين پاهاى ميتى نمايان شد. وقتى كه خاك ها را عقب زدند، ديدند يك بدن پيدا شد،تر و تازه. هنوز آثار خضاب به محاسن و دست هايش باقى است ولى كفنش پوسيده و خاك شده و

محمدامین بازدید : 587 چهارشنبه 13 آذر 1392 نظرات (0)

داستان اثبات وجود خدا

مى نويسند: پادشاهى بود دهرى مذهب. وزيرى بسيار عاقل و زيرك داشت. هرچه ادله و براهين براى شاه بر اثبات وجود صانع اقامه مى كردند كه اين آسمان ها و زمين را خدا خلق كرده و ممكن نيست اين بناهاى به اين عظمت بدون صانع و خالق موجود شود و ممكن نيست يك بنائى بدون بنا و استاد و معمار ساخته شود شاه قبول نمى كرد.
آخر الامر وزير بناى يك باغ و درخت ها و عمارتى در بيرون شهر گذارد. بعد از اينكه تمام شد


محمدامین بازدید : 436 چهارشنبه 13 آذر 1392 نظرات (0)

شرح نفخ صور

هنگاميكه قيامت برپا مى شود اولين امرى كه واقع مى شود نفخ صور است كه خداى تعالى مكرر در قرآن مجيد خبر داده است.
از آيات و اخبار اينطور استفاده مى شود كه دو نفخ صور است. يك نفخ ميراندن و ديگرى زنده كردن. خداوند در سوره زمر آيه 68 مى فرمايد: ((در صور دميده مى شود پس هلاك مى شود هر كه در آسمان ها و زمين است، مگر كسى كه خدا آنرا بخواهد؛ سپس دوباره دميده مى شود آنگاه قيامت برپا مى شود.))

محمدامین بازدید : 436 چهارشنبه 13 آذر 1392 نظرات (0)

مثالی برای درک عجایب آفرینش

يك برگ درخت آيه اى است از آيات الهى تا برسد به جانوران و انسان همه آيات الله اند؛ پشه را ببين دستگاه خلقتش چقدر عظيم است. پشه اى كه با يك فوتى حركت مى كند، داراى تمام مشاعر حيوانى است. چشم دارد، گوش دارد، معده دارد، درك دارد، حتى قوه حافظه و واهمه هم در وجود اين حيوان جمع است. علاوه بر اين، شش دست و پا به آن لطيفى دارد. هوشش هم زياد است. از طرفى مساله خرطوم اين پشه بطورى در بدن انسان فرو مى كند كه انسان نمى فهمد تا بخواهى نگاهش كنى غذايش را خورده و رفته است. خرطومش چقدر قوى است. پشه با فيل در دستگاه خلقت تفاوتى ندارد بلكه پشه دو بال اضافه هم دارد. آنكه فيل را خلق كرد مى تواند همين دستگاه را در پشه ايجاد كند. لكن نسبت كه در بين مى آيد مخلوقات كوچك و بزرگ دارند ولى از لحاظ خلقت همه بزرگند.

محمدامین بازدید : 469 چهارشنبه 13 آذر 1392 نظرات (0)

داستان عظمت پیامبر اسلام (ص)

انوار تجليات الهى خيلى مهيب و عظيم است و بهر موجودى برسد آن موجود را طاقت تحمل نيست. وقتى كه موسى بن عمران مطالبه رويت عظمت خدا را كرد، ندا رسيد: به كوه طور نگاه كن. وقتى نورى از انوار الهى كه البته نور جلال است، تجلى كرد، كوه با آن صلابت را ريز ريز كرد، موسى مدهوش شد.
اما در مقابل پيامبر خاتم (صلى الله عليه و آله و سلم) تجلى عظمت هزاران برابر تجلى آن روز در كوه طور بود.

محمدامین بازدید : 609 چهارشنبه 13 آذر 1392 نظرات (0)

 

داستان عظمت خدا در معراج

در روايتى از امام صادق (عليه السلام) است كه فرمود:
به اندازه چشمه سوزنى راه بازگرديد و پيامبر در معراج نمونه اى از عظمت خداى تعالى را ديد.
(مرحومه علامه مجلسى مى فرمايد: شايد تعبير اين چشمه سوزن آن باشد كه به اندازه چشمه سوزنى از عظمت خداى تعالى را به او نشان دادند و اين كنايه است از كمى آنچه براى آن حضرت از معرفت ذات و صفات خدا ظاهر شد، هرچند همين قدر مقدار فوق طاقت بشرى بود.)
لذا رسول الله مدهوش شد.
آن وقت مى فرمايد: كه خداى تعالى دست لطفش را به سينه رسول الله گذاشت و در روايت ديگر است كه رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: خدا دست قدرت را بين كتف من قرار داد، پس خنكى آن را در سينه ام يافتم.

تعداد صفحات : 4

درباره ما
سایت امیرِدل منبع داستان و روایات مذهبی از آبان ماه سال 92 شروع به فعالیت نموده است.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    آیا برای خواندن مطالب سایت صلوات فرستادین؟
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 134
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 51
  • آی پی امروز : 132
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 148
  • باردید دیروز : 7
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 5
  • بازدید هفته : 155
  • بازدید ماه : 1,789
  • بازدید سال : 5,242
  • بازدید کلی : 510,773