داستان کتمان اعمال
((بزرگى)) پسرى داشت. يك روز به پسرش فرمود: من حاجتى دارم اگر آن را بگويم انجام مى دهى؟
پسر گفت: بلى.
پدر گفت: هر شب كه به خانه مى آئى اعمال روز خودت را براى من شرح بده.
شب كه شد، پسر آمد كه به قول خود وفا كند؛ مقدارى از اعمال خود را ذكر كرد و از گفتن بعضى از اعمال خوددارى نمود. آن وقت پدر به او گفت: من بنده ضعيفى از بندگان خدا هستم، وقتى تو اعمال خودت را نمى توانى به من بگوئى پس چطور به خدا در فرداى قيامت مى گوئى؟ و چگونه اعمالت را در محضر خلائق مى خوانى؟