داستان آفریدگار نمرود
چون هنگام آن رسيد كه آفتاب دولت ابراهيم خليل (عليه السلام) از مشرق سعادت طلوع كند، منجمان نمرود را اطلاع دادند كه امسال پسرى به وجود خواهد آمد كه ملك تو بر دست او زايل مى شود. نمرود دستور داد: هر پسرى كه در عرصه ملك او به وجود آيد او را بكشند تا موقع ولادت تا ابراهيم رسيد و ذات مبارك او از حرم رحم به فضاى وجود فراميد. مادر ابراهيم از بيم گماشتگان نمرود، فرزند خود را در قماشى ((پارچه اى)) پيچيد و به غارى برد، در آنجا نهاد و در غار را محكم كرده و بازگشت.
روز ديگر فرصت پيدا نموده و به غار رفت تا حال فرزند خود را مطالعه كند، ابراهيم (عليه السلام) را در حال سلامتى يافت و ديد انگشت سبابه را بر عادت اطفال در دهن گرفته، مى مكد و بوسيله آن تغذى مى نمايد. او را شير داد و بازگشت و هر وقت فرصت مى يافت به غار رفته، او را شير مى داد و از حالش اطلاع حاصل مى نمود، تا هفت سال بر اين وضع گذشت. آثار عقل و نشانه هاى فراست از پيشانى مبارك او ظاهر گشت.
روزى از مادر خود سؤال كرد: آفريدگار من كيست؟
مادر جواب داد: نمرود.
پرسيد كه آفريدگار نمرود كيست؟
مادر از جواب او فرو ماند و دانست كه اين پسر همانست كه به واسطه وجود مبارك او بناء ملك نمرود خراب خواهد شد.