داستان سخن درباره ذات خدا
وقتى خاتم پيامبران (صلى الله عليه و آله و سلم) بر عده اى از اصحاب گذشتند، ديدند درباره ذات خدا سخن مى گويند، چنان غضب بر آن حضرت مستولى شد كه صورت مباركش سرخ گرديد و آنها را در تكلم كردن در ذات بى مثال منع كرده و فرمود: لا تكلموا فى ذات الله فانه لا يزيدكم الا تحيرا
فرمود: در ذات خدا تكلم نكنيد زيرا كه اين راه جز سرگردانى و حيرانى چيزى نيست.
و حال آنكه آنها چه مواعظ و نصايح از پيامبر شنيده بودند چقدر علم و عقل و كمال آنها بيش از ما بوده، با وجود اين پيغمبر آنها را از تكلم كردن در ذات حضرت احديت منع مى كند، آن وقت بعضى از مردم ما، كه هيچ سواد نداريم ، شعور نداريم، عقل ما قاصر است، مى خواهيم به ذات خدا پى ببريم، از اين جهت است بعضى عقلشان به جائى نمى رسد از دين برمى گردند و كافر مى شوند.