loading...
امیر دل
محمدامین بازدید : 681 یکشنبه 24 آذر 1392 نظرات (0)

داستان یقین به خدا

در حالات جناب دانيال است كه بخت النصر او را گرفت، و براى كشتنش با شكنجه، چاه عميقى را معين نمود و شير درنده اى را در چاه انداخت و سپس دانيال را نيز در چاه افكند و دستور داد سرچاه را بستند و فرمان عمومى صادر كرد كه هيچ كس حق ندارد نزديك چاه بشود.
خداوند به پيغمبرى وحى فرستاد كه براى دانيال در فلان مكان خوراك ببر. آن پيغمبر وقتى نزد چاه رسيد، سر چاه را كنار زد، ملاحظه كرد كه در قعر چاه شير با كمال خضوع و ادب مقابل دانيال نشسته

است، وقتى خوراكش ‍ را به او رسانيد دانيال گفت:
الحمدلله الذى لا ينسى من شكر
سپاس خدائى را كه كسى را كه او را سپاسگزارى مى نمايد فراموش ‍ نمى فرمايد.
اگر دانيال يقين به خدا نداشت، نگاه همان شير زهره اش را مى برد و جانش ‍ بيرون مى رفت، اما او اهل يقين است، ايمان دارد كه شير هم مخلوق عاجزى از مخلوق هاى خداوندى است كه بدون مشيت الهى حركت نمى كند.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
سایت امیرِدل منبع داستان و روایات مذهبی از آبان ماه سال 92 شروع به فعالیت نموده است.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    آیا برای خواندن مطالب سایت صلوات فرستادین؟
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 134
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 51
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 7
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 5
  • بازدید هفته : 11
  • بازدید ماه : 1,645
  • بازدید سال : 5,098
  • بازدید کلی : 510,629