loading...
امیر دل
محمدامین بازدید : 385 دوشنبه 16 اردیبهشت 1398 نظرات (2)

داستان حیای پیامبر (ص)


انس بن مالك از یاران پیامبر بود که سالها در خانه رسول خدا خدمتكار بود و تا آخرين روز حيات رسول خدا اين افتخار را داشت.

او بيش از هركس ديگر به اخلاق و عادات شخصى رسول اكرم آشنا بود.انس از این که  رسول اكرم در خوراك و پوشاك چقدر ساده و بى تكلف زندگى مى‏ كند آگاه بود. در روزهايى كه روزه مى‏ گرفت همه افطارى و سحرى او عبارت بود از مقدارى شير يا شربت و مقدارى تريد ساده. گاهى براى افطار و سحر، جداگانه، اين غذاى ساده تهيه مى ‏شد و گاهى به يك نوبت غذا اكتفا مى‏ كرد و با همان روزه مى‏ گرفت.
يك شب، طبق معمول، انس بن مالك افطارى رسول اكرم را آماده كرد. اما رسول اكرم آن روز وقت افطار نيامد، پاسى از شب گذشت و مراجعت نفرمود.

انس مطمئن شد كه رسول اكرم خواهش بعضى از اصحاب را اجابت كرده و افطارى را در خانه آنان خورده است. از اين رو آنچه تهيه ديده بود خودش خورد.
طولى نكشيد رسول اكرم به خانه برگشت. انس از يك نفر كه همراه حضرت بود پرسيد: «ايشان امشب كجا افطار كردند؟» گفت: «هنوز افطار نكرده ‏اند. بعضى گرفتاريها پيش آمد و آمدنشان دير شد.»
انس از كار خود يك دنيا پشيمان و شرمسار شد، زيرا شب گذشته بود و تهيه چيزى ممكن نبود. منتظر بود رسول اكرم از او غذا بخواهد و او از كرده خود معذرت خواهى كند. اما از آن سو رسول اكرم از قرائن و احوال او فهميد چه شده، نامى از غذا نبرد و گرسنه به بستر رفت. انس گفت: «رسول خدا تا زنده بود موضوع آن شب را بازگو نكرد و به روى من نياورد.»


مجموعه‏ آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏18، ص: 385

محمدامین بازدید : 527 پنجشنبه 12 مرداد 1396 نظرات (0)

داستان انصاف

شیخ در گرفتن اجرت براي کار خیاطی، بسیار با انصاف بود. به اندازه اي که سوزن می زد و به اندازه کاري که می کرد مزد می گرفت.

به هیچ وجه حاضر نبود بیش از کار خود از مشتري چیزي دریافت کند.

یکی از روحانیون نقل می کند که : عبا و قبا و لباده اي را بردم و به جناب شیخ دادم بدوزد، گفتم چقدر بدهم؟
گفت : دو روز کار می برد ،چهل تومان.

روزي که رفتم لباسها را بگیرم گفت: اجرتش بیست تومان می شود.
گفتم: فرموده بودید چهل تومان؟ گفت فکر کردم دو روز کار می برد ولی یک روز کار برد .

در حدیث است که امام علی (ع) فرمود : الانصاف افضل الفضائل:

انصاف برترین فضیلتها است 

 

محمدامین بازدید : 929 شنبه 17 تیر 1396 نظرات (0)

 داستان فضل خداوند

روايت شده كه در بنى اسرائيل عابدى بود. خداوند به داوود (عليه السلام) وحى فرمود: اين عابد رياكار است. وقتى كه مرد حضرت داوود عليه السلام به تشييع جنازه اش نرفت، اما ديگران رفتند و چهل نفر بر او نماز خواندند و گفتند: پروردگارا ما جز نيكى از او سراغ نداريم و تو به او داناترى، پس ‍ بيامرز او را.
اللهم انا لانعلم منه الا خيرا و انت اعلم به منا فاغفر له
چون او را غسل دادند چهل نفر ديگر آمدند و همينطور گفتند: چون از باطنش خبر نداشتند.
به حضرت داوود (عليه السلام) وحى رسيد كه چرا تو بر او نماز نگزاردى؟
عرض كرد: پروردگارا براى اينكه خبر دادى كه اين عابد رياكار است. ندا رسيد درست است، اما چون جمعى شهادت به خوبيش دادند ما هم امضاء كرديم و او را آمرزيديم. اين هم يكى از فضل هاى پروردگار عالم است كه بدون استحقاق بنده اش را عذاب نمى كند.

محمدامین بازدید : 461 جمعه 15 بهمن 1395 نظرات (0)

خدا کیست؟

پاورپوینت زیبای خدا کیست پاسخی ساده و با مفهوم به این سوال برای کودکان و نوجوانان 

البته برای پدر و مادرها و معلمان و مربی های مذهبی 

ارزش دانلود داره کاملا رایگان برای دریافت فایلهای بیشتر می توانید به فروشگاه زیدان بروید.

 

برای دانلود کلیک کنید.

محمدامین بازدید : 777 چهارشنبه 06 بهمن 1395 نظرات (0)

داستان من صاحب جنازه ام


شيخ محمود عراقى از مرحوم نراقى نقل مى كند كه فرمود: در اوقات مجاورت در نجف اشرف، قحطى عجيبى پيش آمد، يك روز از خانه بيرون آمدم، درحاليكه همه بچه هايم گرسنه بودند، و صداى ناله هايشان بلند بود، براى رفع اين هم بوسيله زيارت اموات به وادى السلام رفتم، ديدم جنازه اى را آوردند، به من گفتند: تو هم بيا، ما آمده ايم اين را به ارواح اينجا ملحق كنيم.
پس او را داخل باغ وسيعى نمودند، و در قصر عالى از قصوريكه در آن باغ بود جاى دادند، و آن قصر مشتمل بر تمام لوازمات تعيش بود بنحو اكمل، من چون چنان ديدم از عقب آنها وارد آن قصر شدم ديدم جوانى است در زى پادشاهان بالاى تختى از طلا نشسته.
چون مرا ديد به اسم خواند و سلام كرد و به سوى خود خواند و بالاى تخت پهلويش جاى داد و اكرام نمود، پس گفت: تو مرا نمى شناسى، من صاحب همان جنازه هستم كه ديدى، اسم من فلان است و اهل فلان شهر و آن جمعيت را كه ديدى ملائكه بودند كه مرا از شهرم بسوى اين باغ كه باغهاى بهشت برزخى است نقل دادند.

محمدامین بازدید : 750 پنجشنبه 30 دی 1395 نظرات (0)

پاورپوینت اخلاص

آیا در کارهایمان اخلاص داریم؟

ریا چیست؟

و ...

پاورپوینت آموزشی و ساده اخلاص که به همه پیشنهاد میکنم دانلود کنن واقعا مفهومی و زیبا است .

پاورپوینت با توجه به آموزه های بزرگان دین ساخته شده و تاثیرگذار می باشد. امیدوارم لذت برده و با نظر دادن ما را در ادامه مسیرمان یاری کنید.

 

 

 

 

برای دریافت پاورپوینت آموزشی اخلاص کلیک کنید.

محمدامین بازدید : 1474 پنجشنبه 30 دی 1395 نظرات (0)

داستان اثر کار برای رضای خدا

در اينكه منظور از رقيم چيست؟ مفسران اختلاف نظر دارند، بعضى گويند: اسم بيابانى است كه غار در آنجا بوده است و يا خود كوهى است كه در آن غار بوده.
برخى گويند: نام روستائى است كه اصحاب كهف از آنجا خارج شدند، و يا نام سنگى است كه قصه اصحاب كهف را بر آن نوشته اند، پس آن را به درب غار گذاشته اند و يا در موزه پادشاهان نهاده اند. بالاخره گروهى مى گويند: رقيم، كتابى است كه در آن اين داستان نوشته شده است و...
در كتاب نورالمبين از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است:
سه نفر براى گردش از خانه بيرون آمدند. روزى باران سختى آنها را به شكاف كوهى فرستاد و به 

محمدامین بازدید : 2440 یکشنبه 26 دی 1395 نظرات (1)

داستانی از لطف خدا به بنده

در روايت دارد كه در زمان حضرت داوود نبى (عليه السلام) جوانى به ايشان سخت ارادتمند و علاقه شديد داشت، هر روز متصل خدمت داوود مى رسيد كه زبور مى خواند.
اين جوان چنان مبهوت مى گرديد كه عقب هيچ كارى نمى رفت. خلاصه يك روز ملك الموت به ديدن داوود آمد، در ضمن ملاقات داوود، نظر تندى هم به جوان كرد.
داوود (عليه السلام) پرسيد: مثل اينكه نظر خاصى به رفيق ما كردى؟
گفت: بله هفته ديگر چنين روزى وعده من و اين جوان است داوود (عليه السلام) پرسيد: حتمى است؟

محمدامین بازدید : 13313 چهارشنبه 15 دی 1395 نظرات (3)

 داستان عفو و گذشت =  بهای بهشت

روزى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در جمع اصحاب نشسته بودند، ناگهان شروع به خنده شديدى كردند به طورى كه دندانهاى مباركشان پيدا شد عمر پرسيد: اى رسول خدا چه چيز شما را به خنده واداشت ؟
حضرت فرمودند: دو مرد از امت من در پيشگاه خداوند مى ايستند.
يكى از آنها مى گويد: خدايا حق مرا از اين شخص بگير!
خداوند به ديگرى مى فرمايد: حق بردارت را كه در دنيا به ظلم از او غضب كردى به او برگردان آن شخص مى گويد: چيزى از اعمال صالح من باقى نمانده تا به او بدهم خداوند به اولى مى فرمايد: بردار دينى تو عمل صالح و خيرى ندارد تا در عوض حق تو را بدهد، با او چه مى كنى ؟ او مى گويد: خدايا از گناهان من مقدارى را او تحمل كند.

محمدامین بازدید : 2441 چهارشنبه 15 دی 1395 نظرات (0)

ماجرای گفتگوی خدا با شیطان

شيطان به خدا عرض كرد: من چند فقره بحث و عرض دارم ولى از اظهار او مى ترسم خطاب شد مترس و سؤال كن، عرض كرد:
من اعتراف و اقرار دارم بر اينكه خداى من قادر و عالم و حكيم است در افعال خود. او مى دانست قبل از ايجاد من كه چه مى كنم چرا مرا خلق كرد؟
دوم: اين كه چرا مرا امر كردى بر طاعت و عبادت خود و حال آنكه از اطاعت من نفعى به تو نمى رسيد و چيزى بر خدائى تو نمى افزود و از نافرمانى من چيزى از سلطنت و خدائى تو كم نمى شد.

محمدامین بازدید : 1794 چهارشنبه 15 دی 1395 نظرات (0)

داستان قسم دادن خداوند

گويند در بصره آتش سوزى شد و خانه ها سوخت ، تنها يك خانه در وسط بصره سالم ماند.
ابو موسى اشعرى در آن زمان حاكم بصره بود، او را از اين حادثه بزرگ با خبر كردند.
ابو موسى صاحب خانه را خواست و به او گفت : چرا خانه ات نسوخت ؟
ابو موسى گفت : من خداوند را قسم داده ايم كه آن را نسوزاند!
ابو موسى گفت : من از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) شنيدم كه در امت من قومى هستند كه اگر خدا را قسم بدهند به خواسته خود مى رسند.
گفته اند در بصره آتش سوزى شد، شخصى به نام ((ابو عبده)) در بين آتشها رفت و آمد مى كرد.
امير بصيره به او گفت : آتش تو را نمى سوزاند؟
گفت : من خدا را قسم داده ام كه آتش مار نسوزاند.
امير گفت : پس برو آتش را خاموش كن .
او به ميان آتش رفت و توانست آن را مهار كند.

محمدامین بازدید : 2026 چهارشنبه 15 دی 1395 نظرات (0)

عجایب خلقت خفاش

حضرت اميرالمؤمنين على (عليه السلام) فرمودند:
يكى از عجائب مصنوعات و مخلوقات الهى خفاش است و خلقت او از همه پرندگان عجيب تر است. همه چيزش برخلاف پرندگان است، زيرا تمام پرندگان به توسط بال پرواز مى كنند و اين حيوان بدون پر پرواز مى كند.
حضرت امير (عليه السلام) مى فرمايد: خداوند پر و بال او را از گوشت بدنش ‍ قرار داده و به روى چهار دست و پا راه مى رود؛ ديگر از عجائب خلقت او اين است كه تمام طيور تخم مى گذارند و اين حيوان مثل چهارپايان مى زايد آن هم از سه الى هفت بچه مى گذارد.

محمدامین بازدید : 1634 چهارشنبه 15 دی 1395 نظرات (0)

داستان غلام و خدا

مردى مى خواست غلامى را خريدارى كند.
غلام گفت: از تو مى خواهم اين سه شرط را مراعات كنى:
1 - هنگامى كه وقت نماز شد مرا از انجام نماز جلوگيرى نكنى.
2 - روزها در خدمت تو باشم نه شب ها.
3 - براى من يك خانه و اطاق جداگانه اى كه هيچ كس به آنجا نيايد تهيه كن.
خريدار گفت: اشكالى ندارد اين سه شرط را مراعات مى كنم.اكنون اين خانه ها را گردش كن، هركدام را مايل هستى انتخاب كن. غلام خانه را ديدن كرد، در ميان خانه ها يك خانه خرابه اى را انتخاب نمود.

محمدامین بازدید : 1379 سه شنبه 14 دی 1395 نظرات (0)

داستان صورت زيبا نشانه اعمال خوب


در كتاب اربعين سيد عظيم الشاءن قاضى سعيد قمى منقول است كه از شيخ بهائى نقل مى فرمايد كه فرمود:
رفيقى در قبرستان اصفهان داشتم كه هميشه بر سر مقبره اى مشغول عبادت بود و شبها گاهى به ديدنش مى رفتم، روزى از او سؤال كردم از عجائب قبرستان چه ديده اى؟
عرض كرد: روز قبل در قبرستان جنازه اى را آوردند و در اين گوشه دفن كردند و رفتند، هنگام غروب بوى گندى بلند شد و مرا ناراحت كرد، چنين بوى گندى در تمام عمرم استشمام نكرده بودم. ناگاه هيكل موحشه و مظلمه اى همانند سگ ديدم كه بوى گند از او بود، اين صورت نزديك شد تا بر سر آن قبر ناپديد گرديد، مقدارى گذشت بوى عطرى بلند شد كه در مدت عمرم چنين بوى خوش نشنيده بودم در اين هنگام صورت زيبا و دلربائى آمد و بر سر همان قبر محو شد ((اينها عجائب عالم ملكوت است كه به اين صورت ها ظاهر مى شود))، مقدارى گذشت ديدم صورت زيبائى از قبر بيرون آمد ولى زخم خورده و خون آلود است.
گفتم: پروردگارا به من بفهمان اين دو صورت چه بود؟
به من فهماندند كه آن صورت زيبا اعمال نيكويش بود و آن هيكل موحشه كارهاى بدش و چون افعال زشتش بيشتر بود در قبر انيس همان است تا وقتى كه پاك شود و نوبت صورت زيبا برسد.

محمدامین بازدید : 1338 دوشنبه 13 دی 1395 نظرات (0)

ستان عمر دست خداست

يك تاجر ايرانى به وسيله كشتى از كشور ((هندوستان)) نارگيل بار كرده بود تا به ((دوبى)) ببرد، قبل از حركت براى يكى از افراد خانواده اش در دوبى تگلراف زده بود كه تقريبا يك هفته بعد مى رسد.
پس از يك هفته خانواده اش آماده شدند كه از او استقبال كنند، اما هر چقدر صبر كردند، از آمدن كشتى خبرى نشد، تا اينكه ناچار به منزل بازگشتند.
خلاصه بعد از روزها و هفته ها، افراد خانواده يقين كردند كه كشتى او غرق شده است ، به ناچار مجلس ختم براى او برپا كردند و پس از مدتى تصميم به تقسيم ارث او گرفتند.

روزى ناگهان كشتى تاجر در حالى كه شكسته و ويران شده ، بود به بندر رسيد و لنگر انداخت .
ماجرا را از او پرسيدند، گفت : پس از سه روز حركت در دريا ناگهان هوا طوفانى شد و بادبانهاى كشتى پاره شد و كشتى از كار افتاد، به طورى كه ديگر امكان حركت با او نبود، چند روز در ميان طوفان به سر برديم و سعى كرديم فقط خودمان را از افتادن در دريا و غرق شدن حفظ كنيم .

 

     
     
     
     
     
محمدامین بازدید : 2363 یکشنبه 12 دی 1395 نظرات (0)

داستان امید به خدا

روايت كرده اند كه جوانى در بنى اسرائيل بود كه بيست سال اطاعت و عبادت كرد و بيست سال معصيت كرد، روزى در آينه نگاه كرد ديد موهايش سفيد شده. به خود آمد و از كرده خود پشيمان شد. عرض كرد: الهى بيست سال عبادت و بيست سال معصيت كردم، اگر به سوى تو برگردم آيا قبولم مى كنى؟ صدائى شنيد.
احببنا فاجبناك، تركتنا فتركناك و عصينا فامهلناك و ان رجعت الينا قبلناك
يعنى: ما را دوست داشتى پس تو را دوست داشتيم، ما را ترك كردى پس تو را ترك كرديم، معصيت ما را كردى تو را مهلت داديم، پس اگر برگردى به جانب ما تو را قبول مى كنيم.
از اين مرحمت ها از خدا نسبت به تمام امت ها بوده و در اين امت هزار مقابل.
در هر حالتى شخص بايد اميدش به خدا باشد. حضرت لقمان به پسرش ‍ وصيت كرد كه اگر گناه جن و انس را دارى چنان اميدوار به خدا باش كه تو را رحم كند و اگر عبادت ثقلين ((جن و انس)) را دارى بترس از آنكه مبادا تو را عذاب كند.

محمدامین بازدید : 1554 یکشنبه 05 دی 1395 نظرات (1)

داستان اثر مناجات با اخلاص

از لبيب عابد نقل شده : در ايام جوانى ، روزى در خانه ام مارى ديدم كه به سوراخى داخل شد، فورا به دنبالش دويدم و دم او را گرفته و بيرون كشيدم .
ناگهان مار دور خود چرخيد و دست مرا نيش زد، پس از مدتى دستم از كار افتاد و فلج شد، به مرور ايام دست ديگر و پس از چندى پاهايم فلج شد، به مرور ايام دست ديگر و پس از چندى پاهايم فلج گرديد، طولى نكشيد كه هر دو چشم نابينا و زبانم گنگ گرديد، مدتى بدين حال بودم و مرا روى تختى خوابانيده بودند فقط از كل اعضاى بدنم ، گوشم مقدارى شنوائى داشت .

ديگر توان انجام هيچ كارى را نداشتم ، هر حرف زشت و ناگوارى را مى شيندم ، اما قدرت پاسخگوئى نداشتم ، چه بسيار اوقاتى كه تشنه بسر مى بردم ولى كسى به من آب نمى رسانيد و چه لحظاتى كه سيراب بودم و به زور در گلويم آب مى ريختند، همچنين بسيار مواقعى بود كه گرسنه بودم و كسى طعامى به من نمى رسانيد، و بسا ايامى بود كه سير بودم و به زور و جبر غذا مى خورم .

     
     
 
     
     
محمدامین بازدید : 352 شنبه 13 آذر 1395 نظرات (0)

پاورپوینت به رنگ خدا در آیید

پاورپوینت بسیار زیبایی هست به دور از اغراق میگم دانلود کنین برای همه مفید هست و جواب یکی از سوالات ذهن بچه های این دوره است مخصوصا برای مربیان قرآن و طرحهای معرفتی.

 

 

 

برای دریافت پاورپوینت به رنگ خدا درآیید ... کلیک کنید.


محمدامین بازدید : 401 جمعه 12 آذر 1395 نظرات (0)

پاورپوینت  بسیار زیبای سجده

چرا سجده می کنیم؟

آیا برای کارهای نماز دلیل وجود دارد؟

آیا ما فقط با تقلید نماز خواندن مسلمان شده ایم؟

پاورپوینت  بسیار زیبای سجده دلیل علمی سجده لازم برای  همه مسلمانان بویژه جوانان

 

 

 

برای دریافت پاورپوینت بسیار زیبای سجده کلیک کنید.

 

محمدامین بازدید : 410 شنبه 16 مرداد 1395 نظرات (0)

گاهی آن قدر به زندگی دل می بندیم که یادمون میره با خدا خلوت کنیم

فقط نماز میخونیم و نهایتش یه قرآن هم بخونیم ولی خدا دلش میخواد که ما بیشتر باهاش باشیم .

عالم محبت عالم عجیبیه.

تا حالا با دوست صمیمی یا پدر و مادرت قهر کردی ؟!

دیدی چقدر سخته و همیشه انتظار میکشیم ببینیم اون یه حرکتی نشون میده تا ما هم بهش بگیم آره کمی هم من اشتباه کردم!

واقعا آدم چقدر تنهایی رو حس میکنه موقع قهر.

خدا هر شب منتظره و چشم به راهه تا من و تو حتی شده یه سر سوزن یادی ازش بکنیم تا به فرشتگانش بگه دیدین یادش بمن بود دیدین با این همه سختی هنوز با منه 

 

هنوز هم وقت هست وعده ما امشب بجای دیدن برنامه های ساعت یازده شب گفتگوی کاملا خودمونی با خدا.

 

 

 

محمدامین بازدید : 478 دوشنبه 14 تیر 1395 نظرات (0)

داستان نیت خدایی

در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.

عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت:

«دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است»؛ عابد با خود گفت :« راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت.

بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت. روز دوم دو دینار دید و برگرفت. روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبر برگرفت. باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت:«کجا؟» عابد گفت:«تا آن درخت برکنم»؛ گفت«دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند» در جنگ آمدند. ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست! عابد گفت: « دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟»

ابلیس گفت:« آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی.

محمدامین بازدید : 370 شنبه 12 تیر 1395 نظرات (0)

داستان اسلام ما

 

جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت :

 


بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟

همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ، بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت :

آری من مسلمانم.

جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا ،

 

پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ، جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد .

 

پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد.

جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید :

آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟

افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند .

 

پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت :

چرا نگاه میکنید ، به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود ...

محمدامین بازدید : 340 سه شنبه 08 تیر 1395 نظرات (0)

یک بوسه ناجی هشتاد نفر

 

یکی از یاران درجه یک پیامبر اکرم که از پیشرو ترین مسمانان نیز بود عبدالله بن حذاقه است که وقتی به حبشه مهاجرت نموده اتفاق سخت اما عجیب و در نهایت شیرینی برایش رخ داد. رومیان او را با عده‌اى از مسلمانان اسیر کردند و آنان را واداشتند که مسیحی شده و نصرانیت را بپذیرند. اما او به جدّ امتناع ورزید و کوتاه نیامد.

رومیان برای تهدید وی دیگ بزرگى از روغن زیتون را بجوش ‍ آورده، یکى از اسیران را کشان کشان آوردند و به او گفتند دین نصرانیت را قبول کن و گرنه در این روغن انداخته مى‌شوى. او باز امتناع کرد و نپذیرفت. اما رومی ها دست بردار نبودند و برای ارعاب او اسیر بی‌نوا را در دیگ انداختند. صحنه‌ی دلخراشی بود، چیزى نگذشت که از شدت حرارت، استخوان های او بر روى روغن نمودار شد.

محمدامین بازدید : 583 دوشنبه 25 آبان 1394 نظرات (0)

عکس تاریخچه چهارده معصوم (ع)

بهتره هر کدام از ما شیعیان این عکس رو تو گوشی هامون داشته باشیم

ضمنا عکس با کیفیت هست.

آدرس کانال تلگرام ::: telegran.me/siteamiredel

 ضمنا پیج لاین رو حذف کردم

آدرس پیج امیردل در اینستاگرام :::::

amiredel.ir

 

محمدامین بازدید : 808 دوشنبه 18 آبان 1394 نظرات (0)

دلنوشته عزاداری دلچسب امام حسین(ع)

حتما تا حالا با خودمون فکر کردیم چرا عزاداری های قدیم شور و حال بیشتری داشت و دلچسب بود، اما الان مثل اون زمان نیست؟ اصلا بعضی ها با شعار دل پاک بدون عمل کردن دارن همه کارهای مذهبی بقیه افراد رو هم به مسخره می گیرند. درسته که صاحب مجلس عزاداری خود امام حسین(ع) هست و نباید به کسی دست رد زد ولی کاش ما مذهبی ها با این عهد رو می کردیم که قبل از حضور در مراسم عزاداری آقا غسل کنیم یا وضو بگیریم، نماز بخونیم و در حین عزاداری هم مراقب باشیم و از گناه دوری کنیم.

محمدامین بازدید : 680 سه شنبه 12 آبان 1394 نظرات (0)

داستانی از طی الارض

طی الارض چست؟ طی الارض یعنی در چشم بهم زدنی از مکان فعلی به هر جای دنیا که بخواهی سفر کنی بدون استفاده از هیچ وسیله نقلیه.

شاید برای ما که ایمانمان ضعیف است این کار فقط داستان و افسانه بنماید اما داستان واقعی زیر اتفاق افتاده :::

خواهشا اگرسوالی بود از طریق قسمت نظرات بپرسید.

یکی از آشنایان به نام سرهنگ عباسعلی میرزایی می‌گفت: سفری به مشهد مقدس رفته بودم و برای خرید کلاهی به دکان کلاه‌فروشی رفتم. صحبت از مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی به میان آمد. کلاه‌فروش گفت: روز فوت مرحوم شیخ در دکان سلمانی بودم و یک نفر در صندلی اصلاح نشسته بود. چون سر و صدای تشییع‌کنندگان برخاست، مشتری پرسید چه خبر است؟ سلمانی گفت: جنازه حاج شیخ حسنعلی اصفهانی را تشییع می‌کنند. به محض شنیدن این خبر، مشتری آنچنان به فغان و ناله افتاد که تصور کردیم از منسوبان شیخ است. چون از او توضیح خواستیم، گفت من با این مرد بزرگ نسبتی ندارم، لیکن حکایتی میان من و او هست که این چنین موجب شوریدگی احوال من شده است. آنگاه داستان خود را اینگونه تعریف کرد:

محمدامین بازدید : 559 دوشنبه 11 آبان 1394 نظرات (0)

دلنوشته زیارت امام رضا(ع)

بعضی وقتها می خواهیم چند تا کار را در بیرون خانه انجام دهیم و به همین نیت از خانه بیرون می رویم. در بین کارهایی که داریم همیشه یکی از بقیه مهمتره حالا فکر کن بریم همه کارهای فرعی و جزیی مان را انجام بدیم و کار اصلی بماند؟!

واقعا چرا ؟!

چرا ما می خواهیم به مشهد برویم برای زیارت و تفریح ولی در حین زیارت به آن مرکز خرید یا تفریح فکر می کنیم و تمام حواسمان می رود آنجا،تا لحظه ای که نرفتیم به مرکز تفریحی شوق رفتن زیارتمان را خراب می کند. جالب اینجاست که بعد از آمدن از مرکز تفریحی هم دوحالت دارد یا به ما خوش گذشته و دائما این جمله را تکرار می کنیم (( خیلی خوش گذشت کاش وقت بود یکبار دیگه بریم )) یا به ما بد گذشته و این جمله رو می گوییم (( کاش نرفته بودیم))

کاش یکبار بخاطر زیارت می رفتیم مشهد حتی شده یک روز آنجا باشیم و کسی اصلا خبردار نشه که رفتیم مشهد؟! بین خودمون و خدای خودمون بماند که یکبار هم برای رضای خدا و زیارت واقعی امام هشتم راهی شدیم

زیارتتان مقبول درگاه حق.

آدرس کانال تلگرام ::: telegran.me/siteamiredel

 ضمنا پیج لاین رو حذف کردم

آدرس پیج امیردل در اینستاگرام :::::

amiredel.ir

 

 

محمدامین بازدید : 707 یکشنبه 10 آبان 1394 نظرات (0)

دلنوشته دلتنگ بابا(امام زمان (عج))

همان طور که پیامبر(ص) به حضرت علی(ع) فرمودند: من و تو به منزله پدر امت هستیم.

امام زمان(عج) هم مثل پیامبر(ص) و امام علی(ع) حکم بابا رو برای ما داره واقعا چقدر دلتنگ بابامون هستیم.

 آیا ما حاضریم هر روز پدرمون رو با گناهانمون گریان کنیم ؟!

آیا حاضریم با بی شرمی بگیم اصلا بابایی نداریم؟!

آیا حاضریم بابامون رو جلوی دشمنانش رو سیاه کنیم؟!

آیا حاضریم....؟!

تو رو خدا به مطالب تصویر تا حد توان عمل کنید.

آدرس کانال تلگرام ::: telegran.me/siteamiredel

 ضمنا پیج لاین رو حذف کردم

آدرس پیج امیردل در اینستاگرام :::::

amiredel.ir

 

محمدامین بازدید : 920 شنبه 09 آبان 1394 نظرات (0)

دلنوشته اربعین در کربلا

کاش بشود که باشم اربعین در کربلا

باید که فقط خدا بخواهد و آقا

شاید که بگیرم پاسپورت و ویزا

اما آقا نخواهد نمیشود باشم اربعین در کربلا

شاید بعضی هامون فکر کنیم که کاری نداره گذرنامه رو بگیرم دیگه رفتم ولی اگه آقا بخواد نه گذرنامه می خواد نه ویزا فقط مهم اینه که امام حسین(ع)

بخواد شاید تعجب کنین ولی باور کنین بوده کسی که سالهای قبل بدون پاسپورت و ویزا و حتی بدون کارت ملی رفته زیارت و اومده؟!!!

 

 

محمدامین بازدید : 2026 یکشنبه 03 آبان 1394 نظرات (0)

نکوهش پزدادن یا فخر فروشی

بعضی وقتها پیش کسی می نشینیم و شروع می کنیم از کارهای خو.بی که کردیم که این اولا ثواب اون کار رو از بین می بره

دوما ما رو از چشم خدا می اندازه ؟!

شاید قسمت دوم حرفم باعث تعجب باشه ولی خدا خودش گفته از فخر فروشی خوشش نمیاد حالا آیا بازم میخایم ادامه بدیم؟!

برای راه علاج فخر فروشی تو ذهنمون داشته باشیم که افرادی هستند که خیلی کارهای بهتر از ما انجام دادن ولی به کسی نمیگن چون

میخان بین خودشون و خدای خودشون باشه. آدمهایی هستند که نصف سال رو روزه میگیرن ولی اصلا اجازه نمیدن کسی بویی ببره

چون صبح که میرن سرکار که همه خوابن شب هم با اذان مغرب میان خونه پس حتی خانودشون هم نمی فهمن به این آدما میگن مرد ....

آدرس کانال تلگرام ::: telegran.me/siteamiredel

 ضمنا پیج لاین رو حذف کردم

آدرس پیج امیردل در اینستاگرام :::::

amiredel.ir

 

محمدامین بازدید : 526 شنبه 02 آبان 1394 نظرات (0)

قسمت آخر خطبه امام حسین(ع) در روز عاشورا

قیس بن اشعث گفت:  «یا حسین! چرا با پسر عمویت بیعت نمی‌کنی؟ با تو به دلخواهت رفتار خواهد کرد و کوچک‌ترین ناراحتى متوجه تو نخواهد شد.»

امام (ع) در جواب قیس فرمود: «تو هم مثل برادرت هستى، می‌خواهی مردان بنی‌هاشم بیش از خون مسلم بن عقیل را از تو انتقام بگیرند؟

لا ولله لا اعطیهم بیدى اعطاء الذلیل و لا أفر فرار العبید ::  نه به خدا قسم، نه دست در دست آنان می‌گذارم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ با دشمن فرار خواهم کرد.

پس از آن آیه قرآن را که داستان موسى را در برابر لجاجت فرعونیان نقل می‌کند قرائت فرمود: انى عذت بربى و ربکم أن ترحمون ...من به پروردگار خویش و پروردگار شما پناه می‌برم که گفتار مرا قبول نمی‌کنید، پناه می‌برم به پروردگار خود و پروردگار شما از هر شخص متکبر و سرکشى که بروز ایمان نمی‌آورد.»

آدرس کانال تلگرام ::: telegran.me/siteamiredel

 ضمنا پیج لاین رو حذف کردم

آدرس پیج امیردل در اینستاگرام :::::

amiredel.ir

 

محمدامین بازدید : 565 شنبه 02 آبان 1394 نظرات (0)

 کمی از خطبه امام حسین(ع) در روز عاشورا (2)

گفتار پیغمبر (ص) درباره من و برادرم شک دارید آیا در این واقعیت هم شک دارید که من فرزند دختر پیغمبر شمایم؟! به خدا قسم در تمام دنیا، نه در میان شما، و نه در غیر میان شما از من، پیغمبر فرزندى ندارد، واى بر شما، آیا کسى را از شما کشته‌ام که در مقابل خون او می‌خواهید مرا بکشید؟ آیا مال کسى را حیف و میل کرده‌ام؟ یا جراحتی بر کسى وارد ساخته‌ام که می‌خواهید مجازاتم کنید؟»

در مقابل گفتار امام هم سکوت کردند و کسى جوابى نداشت، لذا امام به چند نفر از افراد ناشناس که در لشکر عمر سعد بودند و برایش دعوت‌نامه نوشته بودند خطاب و فرمود: «یا شبث بن ربعى، و یا حجار بن ابجر و یا قیس بن اشعث و یا یزید بن الحارث الم تکتبوا الى أن قد اینعت الثمار، و أخضر الجناب و انما تقدم على جند لک مجنده؟

اى شبث بن ربعى! و اى حجار بن ابجر و اى قیس بن اشعث و اى زید بن حارث! مگر شما نبودید براى من نامه نوشتید که: میوه‌هایمان رسیده، و درختانمان سرسبز و خرم شده، در کوفه بر لشکریانى مجهز و آماده به خدمت وارد خواهى شد.

آدرس کانال تلگرام ::: telegran.me/siteamiredel

 ضمنا پیج لاین رو حذف کردم

آدرس پیج امیردل در اینستاگرام :::::

amiredel.ir

 

محمدامین بازدید : 474 شنبه 02 آبان 1394 نظرات (0)

کمی از خطبه امام حسین(ع) در روز عاشورا (1)

اگر سخنان مرا تصدیق می‌کنید، این‌ها همه حق‌اند و کوچک‌ترین خلاف واقعى، در آن‌ها نیست، زیرا هنوز در طول عمر خود از آن روزی که فهمیده‌ام خداوند بر دروغ‌گویان غضب کرده و دروغ را به خودش برمی‌گرداند، هرگز دروغ نگفته‌ام. و اگر گفتارم را باور ندارید، اینک هنوز برخى از صحابه رسول خدا (ص) در قید حیات هستند، می‌توانید از آن‌ها بپرسید، از جابر بن عبدلله انصارى، ابو سعید خدرى، سهل بن سعد ساعدى، زید بن ارقم، انس بن مالک از اینان بپرسید این‌ها همه سخنان پیغمبر را درباره من و برادرم از رسول خدا (ص) شنیده‌اند و بدانید همین یک جمله می‌تواند مانع شما گردد تا دست از کشتن و ریختن خون من بردارید.

آدرس کانال تلگرام ::: telegran.me/siteamiredel

 ضمنا پیج لاین رو حذف کردم

آدرس پیج امیردل در اینستاگرام :::::

amiredel.ir

 

محمدامین بازدید : 435 جمعه 01 آبان 1394 نظرات (0)

دلنوشته عاشورایی

فردا روز عاشوراست ولی واقعا چقدر در مورد عاشورا می دونیم اصلا تا حالا شده کتاب لهوف سید بن طاووس رو بخونی؟

برای اولین بار خود کتاب رو از کتابخونه عمومی امانت گرفتم البته زیاد راجع به عاشورا برام گفته بودن ولی از این منبع مهمتر

و معتبرتر دیگه پیدا نمیشه.

خواهش میکنم اگه شما هم مثل من فقط شنیدین حتما این کتاب رو در اولین فرصت بخونین.

متن زیر از کتاب لهوف اشکمو در آورد:

...  عمر بن سعد به خولی بن یزید گفت که سر امام را جدا کند ولی دستانش لرزید و نتوانست و پس از خولی، سنان بن أنس نخعی از اسبش به زیر آمد فضربه بالسیف فی حلقه الشریف و هو یقول: «والله انیّ لاحترُّ رأسک و أعلم أنّک إبن رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ و خیر الناس أباً و أمّاً» ثمّ احترَّ رأسه المقدس المعظَّم: سید ابن طاووس به صراحت می گوید: سنان بن أنس (لعنه الله) شمشیر خویش را بر گلوی حسین ـ علیه السّلام ـ نهاده و گفت: به خدا سوگند، سر تو را از بدن جدا می کنم در حالی که می دانم تو پسر رسول خدا هستی و پدر و مادرت بهترین مردم هستند و پس از گفتن این کلام، سر مقدس آن بزرگوار را از تن جدا کرد.

آدرس کانال تلگرام ::: telegran.me/siteamiredel

 ضمنا پیج لاین رو حذف کردم

آدرس پیج امیردل در اینستاگرام :::::

amiredel.ir

 

محمدامین بازدید : 773 دوشنبه 27 مهر 1394 نظرات (0)

دلنوشته غربت امام حسین(ع)

امروز که پنج روز از محرم رفته همه جا دیگه کامل سیاه پوش شده پس فکر نکنم کسی ندونه تو ماه محرم هستیم ولی غربت آقا هنوزم موج میزنه

حتی توی زمان ما حتما می پرسی چرا؟

غربت امام حسین(ع) رو میشه حس کرد وقتی توی این روزا آرایش پسرها و دخترها بیشتر شده آیا واقعا قبل از محرم هم این افراد با این وضع بیرون می اومدن؟

غربت امام حسین(ع) رو میشه فهمید از مداح هایی که به اسم رضای خدا و آقا میان  جلسه ای چند میلیون میگیرن و کارگر تو شهر همون مداح هر دو ماه یکبار میتونه اون مبلغ یک شب مداح رو از کارفرما بگیره ، مداح عزیز عزاداریت قبول باشه.

غربت امام حسین(ع) به چشم دیده میشه زمانی که نماز جماعت ها خلوته.

غربت امام حسین(ع) رو میشه معنا کرد برای غربت امام زمان(عج)

غربت امام حسین(ع) رو میتونم درک کنم وقتی حتی خودم برای سرگرمی میرم توی عزاداری آقا.

با متنی که نوشتم یادم افتاد به داستان یکی از ائمه بعد از امام حسین(ع) که جریانش به این صورت هست:

مامون رقّى - كه يكى از دوستان امام جعفر صادق عليه السلام است - حكايت مي‌كند:

محمدامین بازدید : 409 چهارشنبه 22 مهر 1394 نظرات (0)

دلنوشته محرمی امیر دل

سخته ولی سعی میکنم تو ماه محرم بجای خنده و قهقهه ، فقط لبخند بزنم.

سخته ولی سعی میکنم تو ماه محرم افسار چشمام رو دستم بگیرم.

سخته ولی سعی میکنم تو ماه محرم نمازم مخصوصا نماز صبح رو اول وقت بخونم.

سخته ولی سعی میکنم تو ماه محرم گوش به حرفهای معنوی بدم.

سخته ولی سعی میکنم تو ماه محرم با زبانم بجای جوک و چرت و پرت ، حرف موثر و معنوی بزنم.

 

محمدامین بازدید : 439 سه شنبه 21 مهر 1394 نظرات (0)

داستان گریه آدم (ع) برای امام حسین(ع)

صاحب کتاب درالیمین در تفسیر این آیه مبارکه از قرآن کریم "فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه انه هو التواب الرحیم" می فرماید: خلاصه معنی چنان است که آدم (ع) در ساق عرش کلمه چند نگریست، جبرئیل او را بیاموخت که بدان کلمات که اسماء پیغمبر و آل پیغمبر بود پناهنده شود و بدین گونه سخن کند:

قال: "یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی، یا فاطر بحق فاطمه، یا محسن بحق الحسن و الحسین و منک الاحسان."

محمدامین بازدید : 420 دوشنبه 20 مهر 1394 نظرات (0)

داستان زوار امام رضا(ع) و امام حسین (ع)

روايت شده كه روزى دو نفر از محّبان ، يكى از زيارت خراسان و ديگرى از زيارت كربلا به شهر سرمن راى (سامرّا) وارد مى شدند پس احوالات را به خدمت امام حسن عسگرى عليه السلام معروض داشتند آن حضرت ، آن دو را پيشواز كردند، امّا در وقت مراجعت آن حضرت پياده تشريف مى آوردند، يكى از اصحاب عرض كرد:

يابن رسول اللّه اسب سوارى موجود است چرا سوار نمى شويد، فرمودند: به خود گوارا نمى بينم كه دوستان و محبّان ما پياده باشند و من سوار شوم ، پس با همان حال با آن دو نفر به خانه ايشان تشريف آوردند.

آن حضرت به ايشان نظر مبارك مى كرد و مى گريست به حدّى كه عرض ‍ كردند: يابن رسول اللّه سبب گريه شما چيست ؟

فرمودند: سبب گريه من اين دو نفر زائر هستند، وقتى به زائر خراسان نظر ميكنم جدّم امام رضا عليه السلام به خاطرم مى آيد كه در ولايت غريب ، بى كس و تنها به او زهر دادند و جگر مباركش را پاره پاره نمودند و احدى نبود تا او را يارى و دلدارى نمايد.

و وقتى به اين زائر مى نگرم به خاطرم ميرسد كه جدّم سيّدالشهداء(ع ) كه در روز عاشورا با لب تشنه و جگر سوخته و بى كس و تنها در ميان اهل ظلم و جفا با بدن پاره پاره بر روى خاك و ريگهاى كربلا افتاده بود و درميان اهل ظلم كسى نبود كه يارى اش كند پس هر كس كه يارى و اعانت زوّار ما را كند گويا ما را اعانت و يارى كرده است .

كتاب مفتاح الجنّه

تعداد صفحات : 4

درباره ما
سایت امیرِدل منبع داستان و روایات مذهبی از آبان ماه سال 92 شروع به فعالیت نموده است.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    آیا برای خواندن مطالب سایت صلوات فرستادین؟
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 134
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 51
  • آی پی امروز : 25
  • آی پی دیروز : 15
  • بازدید امروز : 28
  • باردید دیروز : 18
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 57
  • بازدید ماه : 28
  • بازدید سال : 3,481
  • بازدید کلی : 509,012