loading...
امیر دل
محمدامین بازدید : 578 پنجشنبه 28 آذر 1392 نظرات (1)

داستان دختر نمرود

نمرود با دخترش ((رعضه)) نشسته بود و منظره آتش انداختن حضرت ابراهيم (عليه السلام) را نگاه مى كردند. دختر ايستاد بالاى بلندى ديد كه ابراهيم ميان آتش است اما محوطه گلستان شده است. رعضه گفت:
يا ابراهيم اين چه حال است كه آتش تو را نمى سوزاند؟
حضرت ابراهيم (عليه السلام) فرمود:

من كان على لسانه بسم الله الرحمن الرحيم و فى قلبه معرفت الله لا يحرقه النار
زبانى كه به نام خدا گويا باشد و قلبى كه معرفت خدا در او باشد آتش براى او اثر ندارد. رعضه گفت: من هم مايل هستم با تو همراه باشم. ابراهيم فرمود بگو:
لا اله الا الله ابراهيم خليل الله
و بعد از آن در آتش بيا. رعضه گفت: لا اله الا الله ابراهيم خليل الله و پا را در آتش نهاد، خود را نزد ابراهيم رساند و در حضورش ايمان تازه كرد و به سلامت به جانب پدر بازگشت.نمرود با ديدن اين منظره تعجب كنان در عين حال ترس از مملكت، دختر را موعظه و نصيحت پيش خواند ولى اثر نكرد.
پروردگار رحيم به جبرئيل امر فرمود: بگير بنده مرا، جبرئيل رعضه را از آن مهلكه رهانيد و نزد خليل آورد.
رعضه در تمام مشقت ها با ابراهيم همراه بود تا آنكه حضرت او را به ازدواج يكى از پسرانش درآورد.
خداى تعالى فرزندانى به آنها عنايت فرمود كه همه بر مسند نبوت و پيامبرى قرار گرفتند.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
سایت امیرِدل منبع داستان و روایات مذهبی از آبان ماه سال 92 شروع به فعالیت نموده است.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    آیا برای خواندن مطالب سایت صلوات فرستادین؟
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 134
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 51
  • آی پی امروز : 46
  • آی پی دیروز : 15
  • بازدید امروز : 53
  • باردید دیروز : 18
  • گوگل امروز : 4
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 82
  • بازدید ماه : 53
  • بازدید سال : 3,506
  • بازدید کلی : 509,037