loading...
امیر دل
محمدامین بازدید : 596 پنجشنبه 28 آذر 1392 نظرات (0)

داستان عابد و فاسق

مرحوم مجلسى مى نويسد: در بنى اسرائيل مرد فاسقى بوده كه ملقب به خليع بود (معلوم مى شود كه خليع به اشخاص خيلى گناهكار گفته مى شده است) اين شخص به سوى عابدى آمد تا خدا به بركت عابد او را بيامرزد.
عابد بدبخت كه عالم نبود از هم نشينى با او اظهار اشمئزاز ((ناراحتى و نفرت)) كرد. كار اين عابد به جايى رسيده بود كه وقتى در آفتاب قرار مى گرفت قطعه اى ابر بالاى سرش سياهى مى انداخت، وقتى كه

اين شخص ‍ گناهكار پهلوى عابد نشست و دلشكسته برخواست، قطعه ابرى كه سايبان عابد بود روى سر اين گناهكار حركت كرد، عابد متعجب شد كه چه شد، وحى رسيد به پيغمبر آن زمان كه عابد به واسطه اينكه مشمئز شد اينطور از نظر لطف افتاد.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
عابد و فاسقى وارد مسجد شدند در موقع خروج عكس شدند، يعنى وقتى فاسق وارد مسجد شد و اهل عبادت را ديد دل شكسته شد و خدا او را دوست داشت اما عابد بدبخت تا چشمش به فاسق افتاد گفت:
اين كيست كه داخل مؤمنين آمده؟ بواسطه همين فكر كه خود را بالا ديد، پست شد.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
سایت امیرِدل منبع داستان و روایات مذهبی از آبان ماه سال 92 شروع به فعالیت نموده است.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    آیا برای خواندن مطالب سایت صلوات فرستادین؟
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 134
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 51
  • آی پی امروز : 106
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 119
  • باردید دیروز : 7
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 5
  • بازدید هفته : 126
  • بازدید ماه : 1,760
  • بازدید سال : 5,213
  • بازدید کلی : 510,744