داستان حیا از خداوند
چون زليخا بدام محبت حضرت یوسف (ع) گرفتار گرديد هميشه در تهيه و خيال وصال بود و حيله ها و نيرنگ ها به كار مى برد تا آخر عمر چنانكه مشهور است، هفت خانه در يكديگر ساخت و حضرت يوسف (عليه السلام) را به خانه هفتمين برد، درها را بست و از آن حضرت كام دل خواست. اصرار و چابلوسى را از حد گذراند.
در حصول آن هرچه مبالغه كرد، حضرت از ارتكاب آن امر شنيع انكار فرمود. در آن خانه بتى بود كه زليخا او را مى پرستيد، در وقت طلب مباشرت ، پرده اى به سر آن پوشيد.
حضرت سبب آن را استفسار نمود. زليخا گفت: به جهت آنكه بر حال ما واقف نشود.
حضرت يوسف (عليه السلام) فرمود: هرگاه از معبود خود كه جمادى بيش نيست و شعور بر هيچ امرى ندارد، شرم مى كنى، من از معبود خود كه پروردگار قهار و يگانه و داناى هر پنهانى است شرم و حيا نكنم و خود را از دست زليخا كشيد و فرار نمود.