داستان غلام و خدا
مردى مى خواست غلامى را خريدارى كند.
غلام گفت: از تو مى خواهم اين سه شرط را مراعات كنى:
1 - هنگامى كه وقت نماز شد مرا از انجام نماز جلوگيرى نكنى.
2 - روزها در خدمت تو باشم نه شب ها.
3 - براى من يك خانه و اطاق جداگانه اى كه هيچ كس به آنجا نيايد تهيه كن.
خريدار گفت: اشكالى ندارد اين سه شرط را مراعات مى كنم.اكنون اين خانه ها را گردش كن، هركدام را مايل هستى انتخاب كن. غلام خانه را ديدن كرد، در ميان خانه ها يك خانه خرابه اى را انتخاب نمود.