loading...
امیر دل
محمدامین بازدید : 466 شنبه 02 آذر 1392 نظرات (0)

داستان مهمان خدا

مى گويند: وقتى كه حجاج بن يوسف ثقفى در مسافرت به يمن براى حكومت با جلال و تشريفات حكومتى مى رفتند، هرجا كه منزل مى كردند، خيمه حكومتى مى زده اند، آشپزها مشغول پختن مى شدند.
در يكى از منزلها هوا خيلى گرم بود.خيمه اى زده بودند. براى اينكه هوا خنك شود، دو طرف خيمه را بالا زدند. وقت غذا خوردن شد، سفره پهن كردند، انواع حلويات، شيرينى ها، خوراكى ها، پختنى ها در سفره چيدند. تا خواست بخورد ديد از دور چند گوسفند را چوپانى جوانى مى چراند و در اثر گرما و سوزش آفتاب اين چوپان بيچاره سرش را زير شكم گوسفندى كرده تا از سايه آن بهره گيرد. غير از سرش بقيه بدنش را آفتاب مى سوزاند.حجاج كذائى از داخل خيمه تا اين منظره را ديد متاثر شد و به غلامان گفت: برويد اين چوپان را بياوريد.
رفتند كه چوپان را بياورند. چوپان هرچه گفت من با امير كارى ندارم، امير كى هست؟ گوش ندادند و گفتند حكم و دستور است و بالاخره به زور بيچاره چوپان را نزد حجاج بردند.



محمدامین بازدید : 663 شنبه 02 آذر 1392 نظرات (0)

 داستان بعضی انسانها در قيامت

از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت شده وقتى كه معاذ از معنى اين آيه: يوم ينفخ فى الصور فتاتون افواجا  در روز قيامت كه صور دميده مى شود دسته دسته مى آييد.
پرسيد يعنى چه؟ حضرت فرمود:
اى معاذ مطلب بزرگى را پرسش نمودى. پس اشك در چشم مبارك حضرت حلقه زد و فرمود:
امت من در روز قيامت ده گروه مى شوند كه البته خداوند اين ده گروه را از جمله مسلمين جدا مى كند و صورتشان را تغيير مى دهد:
عده اى به شكل ميمون.
بعضى به صورت خوك.
پاره اى دست و پا بريده.
برخى كور و گروهى گنگ و كرند.

محمدامین بازدید : 467 دوشنبه 27 آبان 1392 نظرات (0)

داستان خداوند بر هر كارى قادر است

در سوره بقره خداى تعالى داستان عزير را ذكر مى فرمايد: كه خلاصه آيات و شان نزول و تفسير آن اين است كه:
عزير از جمله پيغمبران بنى اسرائيل و حافظ تمام تورات بود و در بيت المقدس معلم و پيشواى يهوديان بود. وقتى با الاغش سفر مى كرد، مقدارى نان و انگور همراه داشت. به قريه اى رسيد كه ساليان پيش اهل آن هلاك شده بودند و جز استخوانهاى پوسيده از ايشان باقى نمانده بود. عزير از روى حيرت و تعجب نگاهى به اين استخوان ها كرد و گفت:
خدا اين استخوان هاى پوسيده و ريسيده شده را چطور دو مرتبه زنده مى فرمايد. البته از روى شگفتى و استعجاب بود نه اينكه منكر قيامت و بعث شده باشد.
خداى متعال براى اينكه بالحس به او بفهماند كه قيامت نزد تو شگفت آور است ولى براى خداى تعالى اهميتى ندارد، همانجا او را مى راند و يكصد سال او به همين حال افتاده بود، لكن الاغش استخوانهايش هم پوسيده شد.

محمدامین بازدید : 578 دوشنبه 27 آبان 1392 نظرات (0)

داستان بدن تازه

قبر شريف مرحوم كلينى رحمه الله عليه صاحب كافى در بغداد، سر پل قرار دارد وقتى يكى از حكام جور به فكر افتاد كه قبر حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام) را خراب كند، تا كسى به زيارت كاظمين نرود، وزيرش كه در باطن شيعه بود، متحير ماند چه كند نمى تواند حرفى بزند، چون اگر بفهمند شيعه است جانش در خطر است، همينطور كه مى آمدند، سر پل رسيدند وزير گفت:
اينجا قبر يكى از علماى اين مذهب است و از نمايندگان موسى بن جعفر مى باشد، اينها مى گويند: جسد اين شخص تازه است و نمى پوسد، اگر ديدى راست مى گويند، صلاح نيست دست به قبر موسى بن جعفر بزنى. حاكم پذيرفت و فورا امر كرد قبر كلينى را نبش كردند، ديدند جسد ايشان تر و تازه است و از آن عجيب تر اينكه طفل كوچك شيرخوارى هم پهلوى او مى باشد كه جسدش تازه است معلوم نيست آيا بچه خود آن بزرگوار بوده يا از ديگرى بوده، هرچه هست ببينيد حيات چه مى كند ((با خدا بودن چه مى كند.))
اگر كسى متصل به معدن حيات شد او هم برخوردار مى گردد، البته آل محمد - صلوات الله عليهم اجمعين - معدن هر خيرى هستند، از آثار همين حيات است معجزاتى كه از قبور مطهر ايشان و امامزادگان و علماى حقه مشاهده مى شود زيرا جسد آنها هم حيات دارد.

تعداد صفحات : 14

درباره ما
سایت امیرِدل منبع داستان و روایات مذهبی از آبان ماه سال 92 شروع به فعالیت نموده است.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    آیا برای خواندن مطالب سایت صلوات فرستادین؟
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 134
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 51
  • آی پی امروز : 30
  • آی پی دیروز : 15
  • بازدید امروز : 33
  • باردید دیروز : 18
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 62
  • بازدید ماه : 33
  • بازدید سال : 3,486
  • بازدید کلی : 509,017