داستان امید به خدا
روايت كرده اند كه جوانى در بنى اسرائيل بود كه بيست سال اطاعت و عبادت كرد و بيست سال معصيت كرد، روزى در آينه نگاه كرد ديد موهايش سفيد شده. به خود آمد و از كرده خود پشيمان شد. عرض كرد: الهى بيست سال عبادت و بيست سال معصيت كردم، اگر به سوى تو برگردم آيا قبولم مى كنى؟ صدائى شنيد.
احببنا فاجبناك، تركتنا فتركناك و عصينا فامهلناك و ان رجعت الينا قبلناك
يعنى: ما را دوست داشتى پس تو را دوست داشتيم، ما را ترك كردى پس تو را ترك كرديم، معصيت ما را كردى تو را مهلت داديم، پس اگر برگردى به جانب ما تو را قبول مى كنيم.
از اين مرحمت ها از خدا نسبت به تمام امت ها بوده و در اين امت هزار مقابل.
در هر حالتى شخص بايد اميدش به خدا باشد. حضرت لقمان به پسرش وصيت كرد كه اگر گناه جن و انس را دارى چنان اميدوار به خدا باش كه تو را رحم كند و اگر عبادت ثقلين ((جن و انس)) را دارى بترس از آنكه مبادا تو را عذاب كند.