loading...
امیر دل
محمدامین بازدید : 782 چهارشنبه 06 بهمن 1395 نظرات (0)

داستان من صاحب جنازه ام


شيخ محمود عراقى از مرحوم نراقى نقل مى كند كه فرمود: در اوقات مجاورت در نجف اشرف، قحطى عجيبى پيش آمد، يك روز از خانه بيرون آمدم، درحاليكه همه بچه هايم گرسنه بودند، و صداى ناله هايشان بلند بود، براى رفع اين هم بوسيله زيارت اموات به وادى السلام رفتم، ديدم جنازه اى را آوردند، به من گفتند: تو هم بيا، ما آمده ايم اين را به ارواح اينجا ملحق كنيم.
پس او را داخل باغ وسيعى نمودند، و در قصر عالى از قصوريكه در آن باغ بود جاى دادند، و آن قصر مشتمل بر تمام لوازمات تعيش بود بنحو اكمل، من چون چنان ديدم از عقب آنها وارد آن قصر شدم ديدم جوانى است در زى پادشاهان بالاى تختى از طلا نشسته.
چون مرا ديد به اسم خواند و سلام كرد و به سوى خود خواند و بالاى تخت پهلويش جاى داد و اكرام نمود، پس گفت: تو مرا نمى شناسى، من صاحب همان جنازه هستم كه ديدى، اسم من فلان است و اهل فلان شهر و آن جمعيت را كه ديدى ملائكه بودند كه مرا از شهرم بسوى اين باغ كه باغهاى بهشت برزخى است نقل دادند.

محمدامین بازدید : 13318 چهارشنبه 15 دی 1395 نظرات (3)

 داستان عفو و گذشت =  بهای بهشت

روزى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در جمع اصحاب نشسته بودند، ناگهان شروع به خنده شديدى كردند به طورى كه دندانهاى مباركشان پيدا شد عمر پرسيد: اى رسول خدا چه چيز شما را به خنده واداشت ؟
حضرت فرمودند: دو مرد از امت من در پيشگاه خداوند مى ايستند.
يكى از آنها مى گويد: خدايا حق مرا از اين شخص بگير!
خداوند به ديگرى مى فرمايد: حق بردارت را كه در دنيا به ظلم از او غضب كردى به او برگردان آن شخص مى گويد: چيزى از اعمال صالح من باقى نمانده تا به او بدهم خداوند به اولى مى فرمايد: بردار دينى تو عمل صالح و خيرى ندارد تا در عوض حق تو را بدهد، با او چه مى كنى ؟ او مى گويد: خدايا از گناهان من مقدارى را او تحمل كند.

محمدامین بازدید : 577 سه شنبه 03 دی 1392 نظرات (0)

داستان ورود به بهشت

حضرت موسى (عليه السلام) عرض كرد: پروردگارا كدام يك از بندگان تو نزد تو عزيز و محترمند.
خطاب شد اى موسى! آن كسى كه در وقت قدرت و توانائى، عفو نمايد، و اگر ظلمى به او كردند صبر كند، و انتقام نگيرد و از آنها درگذرد.
امام سجاد (عليه السلام) فرمود: روز قيامت كه مردم در صحراى قيامت جمع مى شوند: منادى ندا مى كند، كجايند اهل فضل، جماعتى بر مى خيزند، خطاب مى شود: به سوى بهشت برويد.
ملائكه به آنها مى رسند و مى گويند: شما كيستيد، كجا مى رويد؟ مى گويند: ما اهل فضل هستيم و رو به بهشت مى رويم.
ملائكه مى گويند: فضل شما در دنيا چه بود؟
مى گويند: ما كسانى هستيم كه هرگاه به ما ظلم مى كردند آنها را عفو مى كرديم، و از آنها در مى گذشتيم.
ملائكه به آنها مى گويند: داخل بهشت شويد فنعم اجر العاملين همين قدر در شرافت و فضيلت اين صفت بس كه از نيكوترين صفات پروردگار است.

 

محمدامین بازدید : 405 شنبه 02 آذر 1392 نظرات (0)

داستان بهشت مال شماست

وقتى حضرت زين العابدين (عليه السلام) بر عبدالملك وارد شد چشم ها در اثر گريه زياد به گودى فرو رفته. در اثر بيدارى، رخسار مباركش زرد شده. پيشانى از سجده زياد ورم كرده. بدن مثل مشك خشكيده شده. از كثرت عبادت جورى شده كه عبدالملك گريه اش گرفت. از تخت خلافت پائين آمد، آقا را در برگرفت و گفت:
پسر پيغمبر! آخر اين قدر عبادت، اين قدر زحمت؟ بهشت مال شما است، شفاعت مال جد شما است. چرا خودتان را به زحمت مى اندازى؟
فرمود: به جدم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هم چنين گفتند، فرمود: آيا بنده سپاسگزار نباشم؟
بنده بايد شكر كند. بعد فرمود: اگر از اول خلقت تا قيامت من عمر كنم و هر روز روزه بگيرم و اين قدر سجده كنم كه استخوان گردنم خورد شود، اين قدر گريه كنم كه مژگان چشمم ريخته شود، و خوراكم خاك و خاكستر باشد، همه اش شكر و ذكر خدا باشد. شكر يك دهم از يك دهم يك نعمت از نعمت هاى بى پايان خدا را نكرده ام.
(همين نعمت چشمت، زبانت... را حساب كن تا برسى به نعمت نان گندم. اين نعمتهاى خدا كه بى شمار است.)

درباره ما
سایت امیرِدل منبع داستان و روایات مذهبی از آبان ماه سال 92 شروع به فعالیت نموده است.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    آیا برای خواندن مطالب سایت صلوات فرستادین؟
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 134
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 51
  • آی پی امروز : 56
  • آی پی دیروز : 164
  • بازدید امروز : 60
  • باردید دیروز : 185
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 252
  • بازدید ماه : 1,886
  • بازدید سال : 5,339
  • بازدید کلی : 510,870